سوال عجیب محمدرضاشاه پهلوی در باره دنیای آینده و پیروزی فروغ ایزدی یا تاریکی اهریمنی
بارها خود را با این پرسش بی پاسخ روبرو می یابم که آینده دنیای ما چه خواهد بود؟ آیا کوتاه نظری و خودخواهی ما سرانجام این تمدن درخشان غنی و زیبا را که نسلهای بیشمار بشری با کوشش و تلاش پیگیر با شهامت و پایداری با ایمان و فداکاری با آرمانها و اندیشه های بزرگ با امید و اعتماد قدم به قدم ساخته و پرداخته اند به دست ویرانی خواهد سپرد؟ آیا جهان انسانی همچنان راه خود را به سوی کمال ادامه خواهد داد یا با همه دستاوردها و آفریده های خویش بدست خویش نابود خواهد شد؟ آیا بلاخره عقل و منطق به نمایندگی نبوغ و اصالت انسانی رهبر سرنوشت ما خواهد بود یا بالعکس نیروهای مهار نشده غرایز و امیالی که امروزه با قدرت موحش سلاحهای ویرانگر نیز مجهز شده اند جامعه انسانی را با برپا کردن یک جهنم اتمی و یا با خراب کردن بنیادهای استوار دیرینه آن بالمره نابود خواهند کرد. یا لااقل به دوران توحش باز خواهند گرداند؟ آیا از دیدگاه فلسفی و فکری ایران کهن ـ که شاید عالیترین جلوه گاه این معمای بزرگ سرنوشت است ـ در مرحله نهایی پیروزی با فروغ ایزدی یا با تاریکی اهریمنی خواهد بود؟
کتاب بسوی تمدن بزرگ
تصاویر زیبایی از محمدرضاشاه آریامهر
محمد رضاشاه آریامهر و ملکه ایران زمین شهبانو فرح پهلوی
خاطره یک زرتشتی از اقدام نیک رضاشاه بزرگ در اجرای قانون برای همه ایرانیان
شادروان بهدین "اردشير خدارحم مرزبان بنشاهی" از نویسندگان و فرهیختگان جامعه زرتشتی هند(پارسیان) در کتاب خاطرات خود از اوضاع ایران چنین مینویسد
تا پایانِ سلسلهیِ قاجار، "زرتشتیان" نمیتوانستند در
"شهر یزد" در برابر مسلمانان بر خر و اسب و شتر، سواره بروند. اما با
آغاز دوران پهلوی، مقامهای دولتی "تهران" به فرمان شخص اول کشور رضا
شاه بزرگ دستور دادند که "زرتشتیان" حق دارند سواره از بازار عبور کنند
در آن دوره، لباسِ "زرتشتیان" با پیروان اسلام تفاوت داشت
تا شناخته گردند، زیرا مسلمانان یزد، "زرتشتیان" را کافر و نجس محسوب میداشتند
و "زرتشتیان" نمیتوانستند به اجناس و کالای مغازهیِ مسلمانان، دست
بزنند. همچنانکه در روزهای بارانی نیز حق
بیرون آمدن از خانه را نداشتند
"زرتشتیان" برای خرید در بازار، بایستی هرچه دکاندارِ مسلمان به
آنها میداد، اگر هم خوب نبود، بپذیرند.
چنانکه گفتیم، "زرتشتیان" نمیتوانستند در شهر بر حیوان خود
سوار شوند، زیرا مسلمانان یزد آن را نسبت به خود توهین حساب کرده، آنها را از
حیوان پایین انداخته و با ضرب و شتم، فرسوده و مجروح می کردند.
"زرتشتیان"
باید برای شناخته شدن قبای شِکَری و دال قصابی میپوشیدند،{و چون} حق نداشتند کلاه
بر سر گذارند، چادرشبی که خود میبافتند و به رنگ قرمز و سفید بود، به سر میبستند.
تنبانشان سفید، و چادرشب دیگری از بافت خود به رنگ سرخ و آبی و سفید، به کمر میبستند.
در یزد "زرتشتیان" حق پوشیدن پوستین نداشتند. در فصل زمستان، برای حفظ از سرما، {به
ناچار} در وسط قبای زیرین، هنگام دوختن، پنبه میگذاشتند که گرم باشد. {در یزد} "زرتشتیان" حق داشتن مدرسه و مکتبخانه {هم} نداشتند که علم
بیاموزند.
با به روی کار آمدن "خاندان شاهنشاهی پهلوی"، فرمانِ تساوی حقوق ملت ایران، صادر شد. فرمان مبنی بر «آزادی افراد ایرانی در پوشیدن لباس متحدالشکل و سواری و کسب و پیشه و شغل، و بهرهمند شدن از حقوق اجتماعی و فرهنگی و عرفی» و دایر بر این که: «"زرتشتیان" با مسلمانان حقوق مساوی دارند و بایستی ناملایمات برای "زرتشتیان" از میان برداشته شود.»
حیدرآباد، هندوستان، ۱۹۸۴
---------------------------------------------------
برگرفته از برگهی کدبان Babak Mihandoost
اختلاس 3 هزار میلیاردی و محاسبه عجیب مجله خواندنیها در 50 سال پیش
میلیارد چه عددی است
اگر کسی هر دقیقه از یک تا صد را بشمارد بشرطی که روزی 8 ساعت بدون تعطیل به اینکار بپردازد 56 سال عمر لازم است تا بتواند یک میلیارد را بشمارد. تازه این بشرطی است که وقتی بصد رسید اعداد را مجداد از یک بشمارد و اعداد بزرگتر از صد را تکرار نکند اگر بخواهد اعداد را بطور کامل پشت سر هم بشمارد هزار ها سال لازمست تا یک میلیارد را بشمارد.
به نقل از مجله خواندنیها 14 اسفند سال 1344 شماره 50
حالا ما تصمیم داریم 3000 میلیارد تومان را بشماریم. خب برای این کار ما همه اسکناسها را تبدیل به سکه 1 تومانی میکنیم و به 3 هزار سرباز دستور میدهیم که هر کدام روزی 8 ساعت این سکه ها را بشمارند. جواب بر طبق محاسبه مجله خواندنیها بسیار آسان هست زیرا 56 سال طول خواهد کشید تا این 3 هزار سرباز این 3 هزار میلیارد تومان را بشمارند!
نکته مهم
: در صورتی این محاسبه در این 56 سال طول خواهد کشید که ما از سربازانی استفاده کنیم که هرگز در
شمارش اشتباه نکنند چرا که اگر مدام اشتباه کنند مطمئنا بیش از 1000 سال طول خواهد
کشید. برای نمونه عرض کنم که بسیاری افراد برای شمارش یک بسته اسکناس 100 تایی گاه
تا 3 بار می شمارند بازم اشتباه میکنند و جالبتر اینکه بسیاری افراد برای خواندن یک
نماز 4 رکعتی مدام سهو میکنند که آیا رکعت دوم هستند یا سوم یا چهارم ... و نکته آخر اینکه ما از هر سرباز میخواهیم که بصورت 100 تا 100 تا بشمارند و هرگز نمیگذاریم که مثلا بگویند صد و پنجاه و چهار میلیون و نهصد و نود و نه هزار و شصد و پنجاه و چهار و در ادامه صد و پنجاه و چهار میلیون و نهصد و نود و نه هزار و شصد و پنجاه و پنج وووووووووو
به نقل از مجله خواندنیها 14 اسفند سال 1344 شماره 50
نامه یک دهقان به مجله فردوسی بعد از اصلاحات ارضی در سال 1346
روزی که او شاه شد من رعیت بودم ، من در بند بودم ، چه بهتر است که بگویم انسان نبودم، مزدوری بودم گرفتار دست ارباب ، من روز و شب نداشتم ، سفیدی روز و سیاهی شب را در بیابانها و در پای کاشته هایم بسر می آوردم، اما زمانیکه کاشته من بخوشه می نشست و نهال به بهای جانم بار میگرفت ارباب از راه میرسید و آنچه را که من کاشته و بدست آورده بودم از من میگرفت ، از من می ربود و برای من قوت مختصری می گذاشت همانقدر که از گرسنگی نمیرم و بتوانم بازهم وسیله افزایش ثروتش را فراهم سازم، من زمین را بارور می ساختم ، با ناملایمات طبیعت جنگ میکردم اما باز زمین و حاصل آن بدیگری میرسید. اما روزی که او تاجگذاری کرد : من دیگر رعیت نبودم ، دیگر برای خود ارباب نمی شناختم من دهقان آزاده ای بودم که در خانه و کاشانه خود زندگی میکردم ، برای خودم میکاشتم و درو مال خودم بود، زمین بمن تعلق داشت و دیگر کسی از من حصه و سهم اربابی طلب نمی کرد. من اینهمه را از او دارم، از او که بخاطر من ـ بخاطر موجودی که بحساب نمی آمد ـ رسم کهنه را در هم شکست و از من انسانی تازه ساخت. زنجیر ها را از دست و پای من گشود و در زندان قرون را که من زندانی سنتی آن بودم شکست... امروز همان زمینی که من بارور میکنم برای من گلشن است. زمین بمن می خندد و همراه با باری که بمن میدهد شکوفه های امید را در دلم بارور می کند. من چگونه باید پاس اینهمه را بجای آورم . او نه تنها مرا آزاد ساخت و نظام ارباب و رعیتی را از دل این روزگار زدود بلکه بدیار من معجزه بهداشت را فرستاد و سرزمین مرا آباد کرد و سپاهیان انقلاب او برای کودکان من سواد و دانش ، برای سرزمینم عمران و آبادی و برای خانواده ام سلامتی را ارمغان آوردند . و من اگر همه گلهای زمان را بپای او و بپای سپاهیان انقلابش بریزم بحق نتوانسته ام شکوه این دگرگونی را بازگو کرده باشم
نقل از مجله فردوسی سال 1346 به سردبیری استاد عباس پهلوان
اوج خلاقیت و هنر در زمینه طراحی اسکناس های دوران پادشاهی ( 40 اسکناس زیبا )ه
تلفیق گل و بوته های فرش ایرانی با نمادهای باستانی طرحی بسیار زیبا ارائه شده
انگلیسی ها چگونه ماهی های خاویار را در ایران حرام اعلام کردند
انگلیسی ها با گرفتن فتوا از بعضی علمای مذهبی چنین اعلام کردند که گوشت ماهی های بدون فلس حرام هست و قابل خوردن نیست مردم ساده دل نیز به پیروی از این دستورات از خوردن گوشت و خاویار بهترین ماهی های جهان محروم شدند
لوگو انقلاب 57 توسط بچه های باهوش شبکه من و تو ... آفرین به برو بچه های شبکه من و تو
اشک های رضاشاه کبیر خاطره ای از استاد سعید نفیسی
استاد سعید نفیسی میگوید در دهه دوم پادشاهی رضا شاه کبیر اکثر کشورهای دنیا متقاضی استاد خط و زبان فارسی ، استاد شعر و ادبیات کلاسیک ایران و همینطور متقاضی استاد در زمینه خط میخی و زبان و تاریخ باستان شده بودند و ما بخاطر نوبنیاد بودن دانشگاه تهران نمی توانستیم همه نیازهای کشورهای متقاضی را پوشش بدهیم او میگوید در همین زمینه به اتفاق علی اصغر حکمت وزیر معارف در پیشگاه رضاشاه کبیر رفته بودیم و بر حسب شانس تعدادی از پارسیان و زرتشتیان ایرانی الصل هندی با رضاشاه کبیر دیدار داشتند او میگوید در این دیدار تعدادی از نوجوانان دختر و پسر زرتشتی همراه با شعر و موسیقی و رقص و سرود مجلس را مترنم کردند بطوری که همه ما به شدت تحت تاثیر هموطنان جدا مانده از مام وطن شده بودیم او میگوید رضاشاه کبیر که به پهنای صورت اشک ریخته بود با مهر و محبت بسیار این گروه از نوجوانان زرتشتی را مورد نوازش و محبت قرار داد و به هر کدام آنها یک جلد کتاب شاهنامه و یک جلد کتاب حافظ نفیس هدیه داد وقول داد تا زمانیکه زنده هست یک مدرسه بزرگ و زیبا در شآن هموطنان زرتشتی در هندوستان تاسیس کند او میگوید همین دیدار تاثیر گذار که با اشک و شور و شوق و امید آمیخته شده بود و با صحبت های دلگرم کننده از طرف پاشاه ایران که به شدت آنها را مورد حمایت و توجه قرار میداد باعث گردید که من که مدتی تصمیم به استراحت و تدریس در دانشگاه تهران داشتم دوباره آهنگ سفر به هندوستان کنم و در جوار زرتشتیان عزیز در دانشگاههای بمبئی و حیدرآباد تدریس کنم و وزیر معارف آقای علی اصغر حکمت نیز بیشترین تحقیقاتش را در هندوستان دنبال کنند.
ناگفته نماند که سعید نفیسی در کتاب تاریخ معاصر در صفحه 8 کتاب رضاشاه کبیر را پهلوان ما خطاب میکند
رابطه عجیب طراحی زیبای اسکناس های پادشاهی و گسترش صادرات فرش ایران در دنیا
وقتی از رضاشاه کبیر سوال میشود در طراحی اسکناس ها از چه سوژه هایی استفاده شود رضاشاه کبیر بی درنگ عصایش را بطرف فرش زیبایی که در کاخ سلطنتی قرار داشته نشانه می رود و میگوید از قالی ها و فرش های ایرانی! شاید هیچکس باور نمی کرد این دقت نظر شاه چه اتفاق عجیبی در صنعت فرش و قالی ایران خواهد انداخت بطوری که در دهه 50 میلیونها ایرانی بطور مستقیم و غیر مستقیم بر روی صنعت فرش نان میخوردند.
اگر اسکناسهای زیبای دوران پادشاهی را نشان یک سرخپوست آمریکایی بدهی اولین چیزی را که به یاد این سرخپوست می اندازد قالی ها و فرش های زیبای ایرانی می باشد!